معنی فضایل حجمی هندسی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
فضایل. [ف َ ی ِ] (ع اِ) ج ِ فضیله. (یادداشت مؤلف). برتریها. هنرها. فزونیها در دانش. (فرهنگ فارسی معین):
اندر فضایل تو قلم گویی
چون نخله ٔ کلیم پیمبر شد.
منجیک ترمذی.
حدیث او معانی در معانی
رسوم او فضایل در فضایل.
منوچهری.
این قدر از فضایل این پادشاه تقریر افتاد. (کلیله و دمنه). ذکر فضایل او در افواه خاص و عام افتاده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). از حدایق جد و هزل و حقایق فضایل و فضل ریان گشته. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). از فنون فضائل حظی وافر داشت. (گلستان).
گر کان فضایلی وگر دریایی
بی راحت خلق باد مپیمایی.
سعدی.
سعدی از این پس نه عاقل است نه هشیار
عشق بچربید بر فنون و فضایل.
سعدی.
تحصیل عشق و رندی آسان نموداول
جانم بسوخت آخر در کسب این فضایل.
حافظ.
- فضایل اربعه، حکمت، شجاعت، عفت و عدالت. (یادداشت مؤلف). رجوع به «فضایل اربعه » در غیاث اللغات شود.
|| مدایح خلفای راشدین. مقابل مناقب که مدایح ائمه ٔ شیعه است. (از فرهنگ فارسی معین).
- فضایل خوان، مداح خلفای راشدین. مقابل مناقب خوان. (فرهنگ فارسی از کتاب النقض).
هندسی
هندسی. [هَِ دِ] (ص نسبی) منسوب به هندسه. مربوط به علم هندسه:
فکند از هیأت نُه حرف افلاک
رقوم هندسی بر تخته ٔ خاک.
نظامی.
از طبیعی و هندسی و نجوم
همه در دست او چو مهره ٔ موم.
نظامی.
|| دارای شکل هندسی. بروفق علم هندسه.بر اساس علمی:
برانوش را گفت گر هندسی
پلی سازی آن جایگه چون رسی.
فردوسی.
یکی از ریاضی برافراخت یال
یکی هندسی برگشاد از خیال.
نظامی.
|| داننده ٔ علم هندسه. عالم هندسه:
هست طبیب بزرگ و هست منجم
فلسفی و هندسی و صاحب سؤدد.
منوچهری.
- تیر هندسی، عطارد، بدان جهت که دبیر فلک است:
ز اوصاف تو تیر هندسی را
یار طرف اللسان ببینم.
خاقانی.
ز اشکال تیغ او قلم تیر هندسی
بر سطح ماه خطِّ معما برافکند.
خاقانی.
واسطه ٔ هندسی
واسطه ٔ هندسی. [س ِ طَ / طِ ی ِ هَِ دِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) (اصطلاح ریاضی) اگر مجذور عددی برابر با حاصل ضرب دو عدد دیگر باشد، آن را واسطه ٔ هندسی بین دو عدد مزبور گویند، مثلاً در تساوی =h2، ab «h» را واسطه ٔ هندسی بین «a» و «b» گویند.
فرهنگ معین
(فَ یِ) [ع. فضائل] (اِ.) جِ فضیلت.
فرهنگ عمید
فضیلت
فرهنگ فارسی هوشیار
جمع فضیلت، برتریها، هنرها، فزونیها
هندسی
پارسی تازی گشته هندچکی هندسی (صفت) منسوب به هندسه. یا اشکال هندسی. شکلهایی که درعلم هندسه ازآنها بحث شود مانند: مثلث مربع مربع مستطیل لوزی ذوزنقه کثیرالاضلاع دایره: و اما فایده آنک دایره را از میان دیگر اشکال هندسی برگزیدند و موضع بحور گردانید آنست. . .
تصاعد هندسی
فرایازی هندسی
مکان هندسی
جای هندسی
فرهنگ واژههای فارسی سره
دیوانی
معادل ابجد
1111